خزان

پاییز هزارآغاز و هزار انتهاست

به تازگی. 

رقص عقربه ها روی ساعت

 مانند رقص مرگ عقرب شده استـــ.. .

هر حرکت ثانیه ها

نیش درد ناکی از فراموشی توستـــ.. .

 

@ipaaeez

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۹ ، ۰۵:۲۱
مثل هیچکس

تو همانی؟!

که میخواستی بمانی؟

گرد و خاک این جاده از گامهای توست؟

.

بگمانم چیزی را درونم جا گذاشته ای..

که چشمم از جاده و سیگار از دستم نمی افتند!

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۲۳:۴۷
مثل هیچکس

چقدر سرم درد می کند

چقدر دلم غم دارد

چقدر حالم گرفته

روحم رنجیده

گوشهایم

از شنیدن صدای

پوچ آدمهای تکراری 

بی تحمل و گریزان شده

چقدر انتظارت..نه دیگریادم نمیآیدت توهم چون آنها..

چقدر دلم یک مرگ آرام پس از یک قهوه ی تلخ میخواهد

شاید بفهمند کامم تلخ بود از این آدمها و دنیایشان.. اما اگر بفهمند... اگر..

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۹ ، ۱۱:۲۷
مثل هیچکس

به ماه که فکر میکنم یاد ماهی می افتم..

دقیقن همان ماهی که برای آخرین بار دیدمت و گفت تو چه ماهی.. .

سریع پرسیدم چه ماهم؟

گفت نه تو چه ماهی.. .

گفتم تو چه ماهی حقوق میدن؟

نه ساکت بمون.. تو چه ماهی.. .

اخه مگه بار دارم؟ o_O

یکی از ماهیتابه های در دستش را بسمتم پرتاب کرد..

و من همچنان که بیهوش میشدم میشنیدم...

"خوبه کمک بزرگی کردی.. دیگه خودش مشخص شد تو چه ماهیتابه ای...!" 

 

"این پست را جدی نگیرید، منباب چیزی که باب نبود..!)

mail  گذشته ام....
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۹ ، ۱۸:۵۹
مثل هیچکس

تو همانی؟

که میخواستم

تا ابد بمانی..؟

 

نه، چه شباهت غم انگیز غریبیستـــ.. .!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۹ ، ۰۷:۰۷
مثل هیچکس

'آن تو' را چنان باور داشتم

که 'این تو' در باورم نمی‌گنجد..!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۹ ، ۰۷:۰۷
مثل هیچکس

آنقدر بزرگ شده ای که دیگر در برابرت کوچک شده ام.

حق داری نبینی ام..

بخاطر نیاری ام..

نشناسی ام..

این خصلت ما آدمهاست که کودکی هایمان و هرچه در آن بود، بخورد زمان و فراموشی رود..

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۹ ، ۰۵:۲۹
مثل هیچکس

جای دست سنگین پس زدنش به سینه و قلبم شوک سنگینی تحمیل کرده

که تنفس را سختــ...تر از قبل کرده..

اما همچنان پشت دیگ ایستاده، آش پشت پا برایم هم می‌زند.. .

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۹ ، ۱۹:۱۲
مثل هیچکس

پس از ۱۳ سال گویا نحسی اش مارا گرفت! -_-

پس از ۱۳سال آزگار و سوختن و ساختن با تمام داشتن(نداری) و نداری(کمبودها!) و تحمل آن سرویس دهنده ی وزین بیکباره امده و دیدیم بلاگمان را با تمام خاطراتمام و قالبش یکجا سرویس کرده درحالی که برایمان به اشتباه بعنوان سیروس دهنده جاافتاده‌ بود نه سرویس کننده..! :|

لذا چنین شد که پس از کشهای و قوسدار فراوان با خود به ناچار ۱۳ بدر شده..

آن پاییز با تمام خاطرات خوبش با اتفاقات بدی تمام شد و آخرین برگش به خاک سیاه نشستــ.. .

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۹ ، ۱۸:۵۶
مثل هیچکس

گر برگ شوی

برای یک عمر

یک نخ از تو کافیستــ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۲ ، ۰۵:۴۷
مثل هیچکس