چقدر سرم درد می کند
چقدر دلم غم دارد
چقدر حالم گرفته
روحم رنجیده
گوشهایم
از شنیدن صدای
پوچ آدمهای تکراری
بی تحمل و گریزان شده
چقدر انتظارت..نه دیگریادم نمیآیدت توهم چون آنها..
چقدر دلم یک مرگ آرام پس از یک قهوه ی تلخ میخواهد
شاید بفهمند کامم تلخ بود از این آدمها و دنیایشان.. اما اگر بفهمند... اگر..