خزان

پاییز هزارآغاز و هزار انتهاست

۵ مطلب در مهر ۱۳۹۹ ثبت شده است

چقدر سرم درد می کند

چقدر دلم غم دارد

چقدر حالم گرفته

روحم رنجیده

گوشهایم

از شنیدن صدای

پوچ آدمهای تکراری 

بی تحمل و گریزان شده

چقدر انتظارت..نه دیگریادم نمیآیدت توهم چون آنها..

چقدر دلم یک مرگ آرام پس از یک قهوه ی تلخ میخواهد

شاید بفهمند کامم تلخ بود از این آدمها و دنیایشان.. اما اگر بفهمند... اگر..

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۹ ، ۱۱:۲۷
مثل هیچکس

به ماه که فکر میکنم یاد ماهی می افتم..

دقیقن همان ماهی که برای آخرین بار دیدمت و گفت تو چه ماهی.. .

سریع پرسیدم چه ماهم؟

گفت نه تو چه ماهی.. .

گفتم تو چه ماهی حقوق میدن؟

نه ساکت بمون.. تو چه ماهی.. .

اخه مگه بار دارم؟ o_O

یکی از ماهیتابه های در دستش را بسمتم پرتاب کرد..

و من همچنان که بیهوش میشدم میشنیدم...

"خوبه کمک بزرگی کردی.. دیگه خودش مشخص شد تو چه ماهیتابه ای...!" 

 

"این پست را جدی نگیرید، منباب چیزی که باب نبود..!)

mail  گذشته ام....
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۹ ، ۱۸:۵۹
مثل هیچکس

تو همانی؟

که میخواستم

تا ابد بمانی..؟

 

نه، چه شباهت غم انگیز غریبیستـــ.. .!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۹ ، ۰۷:۰۷
مثل هیچکس

'آن تو' را چنان باور داشتم

که 'این تو' در باورم نمی‌گنجد..!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۹ ، ۰۷:۰۷
مثل هیچکس

آنقدر بزرگ شده ای که دیگر در برابرت کوچک شده ام.

حق داری نبینی ام..

بخاطر نیاری ام..

نشناسی ام..

این خصلت ما آدمهاست که کودکی هایمان و هرچه در آن بود، بخورد زمان و فراموشی رود..

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۹ ، ۰۵:۲۹
مثل هیچکس